احمد ایرانی نسب



من در بساطم سوز دارم ، آه دارم

بر شانه ام کوه غمی جانکاه دارم

پاییز آمد لرزه بر جان من انداخت

در سینه ی خود داغ کرمانشاه دارم

 

 

بر شانه ی سنگین این دیوار لعنت

اصلا به هر چه آجر و آوار لعنت

آه از طبس ، بم ، رودبار و آه آری

بر این همه تکرار در تکرار لعنت

 

 

امید در دریای چشم مادران نیست

در خانه ها سقفی به غیر از آسمان نیست

ما دفتر مرثیه را با خون نوشتیم

دیگر رمق بر زانوان ناتوان نیست

 

 

فرصت نشد تا دخترک سنگر بگیرد

فرصت نشد تا دست روی سر بگیرد

ای کاش میشد لحظه های آخر عمر

آرامشی از چادر مادر بگیرد

 

 

باید بر این ویرانه ها باران بگِریَد

بر روح این جامانده ی حیران بگِریَد

نه ، وسعت این غم نمی گنجد به سینه

این مرد باید در دل میدان بگِریَد

 

احمد ایرانی نسب

۲۳ آبان ۹۶

#زله_کرمانشاه

#سر_پل_ذهاب

#انا_لله_وانا_الیه_راجعون

.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همسایه ی سرو hiddenman englishuniverse کنکور غول نیست... سیاست عین دیانت دو تعمیر hamiddavodirad املاک سرمه خط چشم گیاهی ویکی چجور wiki chejor